تشخیص بیماریهای روانی در بازی تاج و تخت
بازی تاج و تخت ممکن است دربارهی جنگ، قدرت و سیاست در عصر اژدهایان و شوالیهها باشد، اما نمیتوان تأثیر آن را بر برداشت جامعه از بیماریهای روانی نادیده گرفت.در واقع میتوان بسیاری از شخصیتهای سریال بازی تاج و تخت را بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، مبتلا به یک بیماری روانی تشخیص داد. در حالیکه در این سریال مدام گفته میشود که زمستان خواهد آمد، اختلال افسردگی فصلی کمترین نگرانی در تمام ساکنان وستروس و سریال بازی تاج و تخت است.
ما میتوانیم به طور ساده بگوییم که جافری یک سادیست است و بانو آرین رفتارهاری پارانوییدی دارد، اما میتوانیم عمیقتر نیز به موضوع نگاه کنیم و شخصیتهای دوست داشتنی و مورد تنفر در سریال بازی تاج و تخت را براساس معیارهای تشخیصی طبقهبندی کنیم.
جافری باراتیون

تاریخچهی بیماری
بدون شک جافری یکی از منفورترین شخصیتهای داستان است، اما پشت رفتارهای ظالمانهی او ارزشهای تشخیصی نهفته است. در بازی تاج و تخت جافری سریعاً به عنوان یک پادشاه خشن، سنگدل و گستاخ مشهور میشود. او بعد از اینکه سر ادارد استارک، پدر سانسا استارک، هسمر و ملکهی آینده خود را در ملاء عام از بدن جدا میکند، او را به محل نصب سر ادارد استارک میبرد و او را مجبور میکند که به سر پدر خود نگاه کند و در همان حال قول میدهد که به زودی سر برادرش را نیز آن بالا قرار خواهد داد. ماهیت خشن جافری را میتوان در اوایل کودکی او نیز مشاهده کرد. در کتاب، جورج مارتین مطرح کرده است که زمانی که جافری بچه بوده است یک گربه باردار را میکشد و شکمش را پاره میکند تا بچهگربههای داخل شکمش را ببیند.
تشخیص
اختلال شخصیت ضداجتماعی. براساس پنجمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM 5) اختلال شخصیت ضداجتماعی یک الگوی فراگیر از نادیدهگیری و زیرپا گذاشتن حقوق دیگران است. معیارهای تشخیصی دیگر عبارت اند از: تاریخچهی طولانی از تقلب، بیاعتنا به امنیت دیگران، و از همه بدتر عدم احساس پشیمانی نسبت به صدمه زدن و بدرفتاری با دیگران.
بدرفتاریهای جافری با اطرافیان خود، تمایل و اشتیاق او به انجام کارهای شنیع برای تفریح و سرگرمی و عدم احساس پشیمانی او از این کارها همگی او را نامزد دریافت تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی میکند.
اما یک نکته مهم در اینجا وجود دارد و آن این است که تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی برای بزرگسالان به کار میرود، زیرا یکی از معیارها این است که سن فرد بالاتر از ۱۸ باشد. بنابراین بهتر است که اختلال سلوک را برای جافری در نظر بگیریم.
تیون گریجوی

تاریخچه بیماری
قبل از دستگیری تیون توسط رمزی اسنو، تیون کاملاً مملو از ناامنی است. بعد از اینکه پدرش، بیلون گریجوی، او را به ادارد استارک به نشانه صلح و بیشتر به عنوان یک زندانی تحویل میدهد، او کنار فرزندان استارک بزرگ میشود اما به طور مداوم تأکید میکرد که یک استارکی نیست و بنابراین با افراد اطرافش در جایگاه برابری نیست.
بعد از شکنجه و اخته شدن توسط رمزی، تیون ذره ذره تبدیل به کسی شد که هیچ حسی از هویت خود نداشت. رفته رفته عمیقاً در هویت جدید خود، ریک، غرق شد تا جایی که اگر کسی او را به نام قبلیاش صدا میزد با آن نام احساس غریبگی میکرد.
تشخیص
شخصیت گریجوی یک معمای جالب است. از یک طرف، احساس بزرگمنشیاش، اشتغال او به خیالپردازیهایی دربارهی موفقیت و باور او به اینکه یک فرد خاص و منحصر به فرد است تماماً به اختلال شخصیت خودشیفته اشاره میکند.
اما موضوع جالب دیگر دربارهی تیون، تجزیه و شکست روانشناختی وی توسط رمزی اسنو است. شکنجه و اخته شدن بدون شک رویدادهای تروماتیک وحشتناکی هستند. تیون خود (self) باارزشمند گذشتهی خویش را رها میکند. برخی از متخصصین معتقدند که اختلال شخصیت خودشیفته در نتیجه آسیبهای تروماتیک دوران کودکی بوجود میآید، اما تأثیر یک رویداد تروماتیک بر اختلال شخصیت خودشیفته چیست؟
وفاداری توأمان با خشم نسبت به رمزی اسنو در تیون _ ببخشید ریک_ موضوعی را پیش میکشد که به آن «سندروم استکهلم» گفته میشود. این یک پدیدهی روانشناختی بسیار مشهور است که در آن افرادی که اسیر شدهاند با کسانی که آنها را اسیر کردهاند پیوند میخورند (یعنی ارتباط نزدیکی بین آنها برقرار میشود). اما باید بدانید که سندروم استکهلم یک بیماری روانی نیست و در DSM 5 نیز مطرح نشده است.
بنابراین من اختلال تجزیهای را مطرح میکنم که ویژگی آن در DSM 5 وجود یک شخصیت جایگزین است که به طور مشخص ناشی از متقاعدسازی طولانیمدت و شدید است. اخته شدن و تهیسازی روانشناختی برای تیون رویدادهای تروماتیک محسوب میشوند که او هیچ شانسی در برابر آنها نداشته است.
سندور کلیگین (سگ شکاری)

تاریخچهی بیماری
سندور کلیگین یا همان سگ شکاری معروف یکی از رزمجویان وحشی وستروس است ـ البته بهتر است بگوییم بود ـ او بعد از تنها برادر بزرگش ـ کوه ـ به بدنامی مشهور است.
ما گاهی اوقات به خاطر ترسهای سگ شکاری و اتفاقی که در کودکی برای او رخ داده است دلسوزی میکنیم. اما هر زمانی که ما سگ شکاری را در حال محبت کردن به گروگان خود، آریا استارک، میبینیم، هم کتاب و هم مجموعهی تلویزیونی سریعاً توجه ما را به رفتارهای خشن، دزدی و حتی قتل توسط سگ شکاری جلب میکند.
در زیربنای تمایل سگ شکاری به قتل و دزدی، تاریخچهای غنی از تعارضهای خانوادگی وجود دارد. شرم او از صورتش از مهربانی!! برادر بزرگش بوجود آمده است. زمانی که آنها کودک بودهاند کوه به خاطر اینکه سگ شکاری اسباب بازیش را برداشته بوده او را داخل آتش میاندازد، و صورتش را به زور روی شعلهها نگه میدارد.
تشخیص
مانند بسیاری از افراد وستروس سگ شکاری نیز بدشانس است. یکی از ویژگیهای سابقهی سگ شکاری که هر متخصص روانی را به سمت یک تشخیص خاص سوق میدهد وجود تاریخچهای غنی از سوء استفاده و نادیدهانگاشته شدن در کودکی است. نه تنها توسط برادرش صدمه دیده است بکله پدرش نیز از همدردی و همدلی با او امتناع کرده است. صدمههای مرتبط با آتش به عنوان یک کودک منجر به اختلال هیجانی شدیدی در وی هنگام مواجه با آتش در بزرگسالی شده است. این واکنش، اختلال استرس پس از سانحه نامیده میشود.
تشخیص ثانویهای که باید برای سگ شکاری به حساب آید مصرف الکل است ـ به خصوص تمایل او به استفاده از الکل در موقعیتهای بلاتکلیفی به عنوان یک مکانیزم مقابلهای. مصرف همیشگی الکل، که اغلب باعث اختلال جدی میشود و مقاومت بالای غیرنرمال او همگی به تشخیص ثانویهی اختلال مصرف الکل اشاره دارند.
ترکیب این دو اختلال شایع است. بسیاری از افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه از الکل یا داروها به منظور مقابله با فلشبکها، واکنشهای از جا پریدن و دیگر نشانههای آسیب استفاده میکنند. روانپزشک مشهور، دکتر رابرت گلیک مطرح کرده است: مشکلات مردم، بهترین راه حل آنهاست.
دنریس تارگرین

تاریخچه بیماری
دنریس و برادرش در نوزادی یتیم شدهاند. پدرش، شاه ایرس، و بقیه خاندان سلطنتی او در شورش رابرت باراتیون به قتل رسیدند. دنریس و برادرش به صورت قاچاقی از وستروس، به سمت شهرهای آزاد فراری داده میشوند. در کودکی، دنریس ضعیف و کمروه بوده و اعتماد به نفس کمی داشته است. او در کودکی با وابستگی و ترس همزمان از برادرش بزرگ شده است. در کتاب آمده است که ویریس برادر بزرگتر دنریس او را مدام اذیت میکرده است.
دنریس از روی اکراه با کال دروگو ازدواج میکند، زیرا، کال به ویریس قول داده است که به او ارتشی بدهد تا بتواند وستروس را پس بگیرد. در طول این دوره دنریس از یک دختر مهربان و کمرو به یک زن قوی و شجاع تبدیل میشود تا جایی که بالاخـره میتـواند از وابستگی خود به برادرش دست بردارد. سپس به وفور مشاهده میکنیم که دنریس شهرهای آزاد را یکی پس از دیگری تسخیر میکند و بردههای آنها را آزاد میسازد. آنهایی که توسط دنریس آزاد میشوند او را مادر صدا میزنند و دنریس احساس افتخار میکند.
تشخیص
تشخیص شخصیت و منش دنریس بسیار دشوار است. به طور کلی دنریس از تشخیصهای DSM در امان است زیرا بسیار شخصیت باثبات و جاافتادهای در دنیای بازی تاج و تخت دارد. او به طور کلی اضطراب ندارد، شخصیتهای چندگانه ندارد و از آسیبهای جدی در دوران کودکی در رنج نیست. بنابراین باید اعتراف کرد که DSM در این مورد حرفی برای گفتن ندارد زیرا آن دربارهی بیماریهای روانی است نه آدمهای نابیمار.
اما به این معنا نیست که روانشناسی دربارهی دنریس حرفی برای گفتن ندارد. هنوز میتوانم با رجوع به کتاب فضلیتها و نقاط قوت شخصیت نوشته کریستوفر پترسون و مارتین سلیگمن که دو تن از پیشگامان اصلی روانشناسی مثبت هستند برای دنریس تشخیصی دست و پا کنم.
چرا این کتاب؟
به خاطر اینکه این کتاب آنتی دی اس ام (anti-DSM) است. این کتاب بیشتر از اینکه جنبههای منفی، و مشکل زای رفتار انسان را تشخیصگزاری کند کیفیات مثبت و شکوفای افراد موفق را بررسی میکند. با استفاده از این کتاب می توان نقطه قوت دنریس را فضیلت عدالت توصیف کرد (شامل کار تیمی و رهبری). ویژگی دیگر دنریس رشادت است (شامل شجاعت، تأثیرگذاری، و صداقت). دنریس نمونه کامل از واکنش خوب نشان دادن به گوناگونی است: این کار را با ترغیب دیگران به رشد شخصی انجام میدهد.
زمانی که شما با یک موقعیت استرسزا در زندگیتان مواجه میشوید (مانند یتیمی، از دست دادن شوهر و …) میتوانید آنها را به عنوان تهدید یا چالش در نظر بگیرید. دنریس چالشها را انتخاب میکند، هر روز و هر لحظه.

دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.