اغلب پرسیده می شود که چه نوع فرزند پروری منجر به این مساله می شود که فرزندان دارای اختلال شخصیت خودشیفه شوند؟ و یا اینکه آیا کودکان والدین خودشیفته بیشتر در معرض خطر اختلال خودشیفتگی هستند؟
به چه صورت افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته می شوند؟
اختلال شخصیت خودشیفته محصول محیط های خاص کودکی در خانواده است. تمام کودکان خواهان دریافت تایید و یا توجه خانواده هستند. کودکان خود را با محیط خانواده سازگار می کنند و اغلب بهترین راه مفید و معقول سازگاری در برخی ازخانواده ها این که فرد خودشیفته شود. در زیر چند سناریو که افراد در طی آن خودشیفته می شوند، ذکر شده است:
- ارزش های والدی خودشیفته
در این شرایط کودکان در محیطی بزرگ می شوند که بسیار رقابت در آن شدید است و پاداش فقط به موفقیت های بالا داده می شود. یکی یا هر دو والد دارای شخصیت های خودشیفته و نمایشی هستند. شعار خانواده این است: اگر نمی توانی بهترین باشی، چرا اصلا هستی؟
- در این خانواده عشق مشروط است
هنگامی که شما در مسابقه و رقابت نفر اول هستید، جایزه ی علمی را می برید و یا در مدرسه می درخشید، بسیار به شما توجه می شود و بسیار ستوده می شوید. اما اگر اینطور نباشد، سرخورده می شوید. هر کسی در خانواده قرار است خاص باشد و بارها آن را اثبات کند. اصلا مهم نیست که شما چقدر دستاورد دارید، فشار هیچ وقت برداشته نمی شود. خانمی اینطور گزارش می داد که زمانی که من خانه می امدم و می گفتم که من نمره ی عالی گرفته ام، پدرم از من می پرسید که آیا کسی بسیار عالی هم گرفت؟
کودکان در این خانواده ها احساس نمی کنند که به صورت ثابتی مورد عشق و محبت قرار می گیرند. برای این کودکان مشکل است که از شرایطی فقط به خاطر خودش لذت ببرند مگر اینکه این شرایط، موقعیت خاصی را برای آنها به ارمغان بیاورد. این کودکان به جای اینکه مورد حمایت والدین خود قرار بگیرند تا محیط خود را کشف کنند و یا به سمت چیزهایی بروند که مورد علاقه ی آنهاست، آنها فقط در زمانی حمایت را دریافت می کنند که سطح موفقیت، بالا باشد. والدین به خود واقعی کودک علاقه ای ندارند. آنها به این مساله علاقه دارند که به چه صورت کودکان آنها در خانواده خوب به نظر می برسند. انها دوست دارند به در و همسایه بگویند نگاه کن بچه ی من چه کارهایی انجام داده است
کودکانی که در این خانواده ها رشد پیدا می کنند فقط در صورتی احساس امنیت و ارزشمندی می کنند که یا موفق باشند و یا به عنوان بهترین شناخته شده باشند. عشق غیر مشروط در دوران کودکی و ارزیابی بسیار زیاد برای داشتن وضعیت عالی و موفقیت در خانواده موجب می شود که کودک همیشه در تعقیب موفقیت باشد و آن را با خوشحالی اشتباه بگیرد.

والدین خود شیفتۀ تحقیر کننده
در این سناریو والدین بسیار سلطه گر هستند و کودک را کوچک می کنند و کودک را خوار و خفیف می کنند. والدین تحریک پذیر هستند و به راحتی عصبانی می شود و به صورت غیر واقع بینانه ای انتظارات بالایی دارند.
اگر دو کودک در خانواده باشند، والدین یکی را تمجید و دیگری را کوچک می کنند. کودک خوب یکباره تبدیل به کودک بد می شود و خواهر یا برادرش بزرگ می شوند. هیچ کس در این خانواده احساس امنیت نمی کند و بیشتر وقتش را صرف تلاش برای ارام کردن والدین انفجاری خودشیفته ی خود می کنند.
والد دیگر اغلب مانند کودک برخورد می کند و اغلب تحقیر می شود. هنگامیکه که با والد خودشیفته مخالف باشد، هر دوی آنها تحقیر خواهند شد.
کودکانی که دراین خانواده ها بزرگ می شوند احساس عصبانیت، تحقیر شدگی و ناشایسته بودن می کنند. آنها احتمال دارد که به شرایط کودکی خود بتوانند به روش های محدودی عکس العمل نشان دهند.
کودک شکست خورده
برخی از این کودکان به سادگی تسلیم می شوند و شکست را می پذیرند. در سال های نوجوانی، این کودکان پس از این که در دهه های گذشته ی زندگی خود این پیام را دریافت کردند که بی ارزش هستند، ممکن است مبتلا به افسردگی شوند و از خود متنفر شده و از خود خجالت بکشند. برای اینکه انها از خجالت درونی خود فرار کنند، ممکن است تلاش کنند که خود را در رفتارهای واکنشی و اعتیادی غرق کنند. برخی از آنها الکی می شوند و یا به موادمخدر معتاد می شوند و برخی دیگر روزهای خود را در اینترنت به سر می برند. آنها هیچ گاه شکوفا نمی شوند زیرا که همیشه این پیام را دریافت کرده اند که هیچ چیز نیستند.
کودکان سرکش
این کودکان بسیار پیام های والدین خود را رد می کنند و بازنده هستند. در عوض آنها عمر خود را صرف این مساله می کنند که به خود، جهان و والدین تحقیر کننده ی خود اثبات کنند که آنها خاص هستند و والدین آنها اشتباه می کنند. آنها به هر صورتی که بتوانند موفقیت را دنبال می کنند. پیام کل زندگی آنها این است که آنها خاص هستند و یک پیام درونی همیشه در آنها وجود دارد که آنها را برای هر مشکلی مورد انتقاد قرار می دهد، مهم نیست که چقدر کوچک است.
کودکان عصبانی
این کودکان به خاطر تحقیر والدین خود بسیار عصبانی بزرگ می شوند و هر کسی والدین آنها را به آنها یاد اوری کند، هدف خشم آنها قرار می گیرد. در برخی موارد خود این افراد خود شیفته های سمی و یا بدخیم می شوند. برای آنها مهم نیست که موفق شوند، بلکه برای آنها مهم است که ویران کنند.

کودک طلایی
معمولا این والدین، خودشیفته های پنهان هستند که در برابر عموم احساس ناراحتی می کنند. در عوض، آنها در مورد کودک بی نهایت با استعداد خودلاف می زنند. این نوع ایده ال سازی و اغراق در مورد کودک که موجودی بدون نقص و خاص است منجر به این مساله می شود که کودک به صورت فرد خودشیفته خود را با محیط سازگار کند.
تاثیرات عشق مشروط و غیر مشروط
هر کسی دوست دارد که به صورت واقع بینانه دیده شود و به صورت غیر مشروط دوست داشته شود. اگر کودکان باور داشته باشند که والدین آنها فقط به این خاطر برای آنها ارزش قایل هستند که خاص هستند، این مساله منجر به عدم امنیت کودک می شود. هیچ کس همیشه برنده نیست. هیچ کسی از هیچ وجهی از فرد دیگر بهتر نیست.
کودکانی که توسط والدین ایده ال سازی می شوند، باور دارند که آنها فقط زمانی ارزش دوست داشتن را دارند که کامل باشند و ارزش ایده ال سازی را داشته باشند.
درک نقایص و خجالت
زمانی که والدین کودکان خود را ایده آل سازی می کنند، کودکان ممکن است هنگامیکه در خود نقایصی می بینند خجالت بکشند. به همین جهت امکان دارد که آنها همیشه تلاش کنند که کامل باشند و اثبات کند که بی نقص و ایده ال هستند.
رشد محدود خود واقعی
در این فرایند، کودکان ممکن است تماس خود را با خود واقعی، دوست داشتن ها و نداشتن های واقعی خود را از دست بدهند.
آنها به جای کشف اینکه چه کسی هستند و علائق و استعداد های آنها چه چیزهایی هستند، از این مسیر خارج می شوند و زمان خود را صرف کارهایی که قبلا به خوبی انجام می دادند، کنند و یا اینکه به دنبال گرفتن تایید والدین خود باشند.
نتیجه: ایده آل سازی والدی ممکن است منجر به دیدگاه نامتعادلی از خود شود. زمانی که این اتفاق می افتد، کودک این طور ادراک می کند که پذیرفته شده نیست و تلاش می کند که کامل دیده شود. این شرایط یک جهش با خودشیفتیگی متورم فاصله دارد.
گاها این کودکان در برابر نقش کودک طلایی مقاومت می کنند و خودشیفته نمی شوند و با حجم زیادی از ستایشی که دریافت می کنند، خجالت می کشند. آنها تحت فشار باری قرار می گیرند که قرار است در خانواده نقش بازی کنند.
ستایندگان نمایشی
برخی از کودکان در خانواده های خودشیفته بزرگ می شوند که والدین آنها خودشیفته های نمایشی هستند. این والدین تا زمانی کودکان خود را ستایش می کنند و یا به آنها پاداش می دهند که این کودکان تابع آنها باشند. به این کودکان ارزشهای خودشیفتگی آموخته می شود، اما زمانیکه برای گرفتن تایید رفتارهای نمایشی انجام می دهند از طرف والدین خود دلسرد می شوند. بلکه نقش آنها در خانواده این است که بزرگی والدین خودشیفتۀ خود را به صورت غیر منتقدانه ای بستایند بدون اینکه تلاشی داشته باشند که خود را معادل والدین خود بدانند و یا از آنها جلو بزنند.
در این محیط، بهترین روش برای تبدیل به یک خودشیفتۀ پنهان همین جو خانوادگی است. کودکان یاد می گیرند که به آنها زمانی مهمات خودشیفتگی داده می شود –توجه و ستایش– که فقط به صورت آشکار با والدین خودشیفتۀ خود رقابت نکنند و این مهمات از آنها باز پس گرفته می شود اگر بخواهند به صورت خاص خود را مطرح کنند. تمام ارزش آنها در خانواده این است که به صورت حمایتگروالدین خودشیفتۀ خود ظاهر شوند.
در بزرگسالی آنها دوست ندارند خیلی مطرح شوند و به چشم بیایند بنابراین موضوعات خودشیفتگی و عزت نفس در این افراد از طرف کسانی که کمتر آنها را می شناسند، کمتردیده شود. برخی از این افراد به این نقش خو می گیرند و می توانند در کار خود بسیار موفق باشند اگر در برابر خودشیفته های نمایشی قرار بگیرند. انها این افراد را حمایت و تمجید می کنند.
حرف اخر: هنگامی که شما می دانید که به دنبال چه چیزی هستید، به آسانی می توانید ببینید که چه محیط های خانوادگی خاصی از سازگاری های خودشیفتگی کودکان حمایت می کند. در برخی از خانه ها، خودشیفته شدن اغلب تنها راه حل سالم است.

دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.